او از آن دست نویسندگانی است که سالها در عرصه دفاعمقدس فعالیت داشته و آثار زیادی در این زمینه نوشته است. وی سال۱۳۵۴ فعالیت فرهنگی خود را به سفارش شهید محمدعلی رجایی آغاز کرده است. او از سال۱۳۶۷ به جمع نویسندگان دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری پیوست و از سال۱۳۷۱ نیز مسئولیت برنامه «شب خاطره دفاعمقدس» این دفتر را عهدهدار بودهاست. از میان قالبهای مختلف روایت داستانی آنچه کمتر به چشم میخورد، گزارشنویسی است که شاید علت آن سختی این گونه ادبی یا استقبال کم از طرف مخاطب و یا دلایل دیگر باشد. گزارشنویسی زبان دقیقی است برای بیان یک حادثه. یک گزارشگر سعی میکند با یاری جستن از جزئیترین اطلاعات موجود در محل حادثه، کاملترین تصویر را در قالب کلمات ارائه دهد و این موارد در کتاب جشن حنابندان به دلیل شیوایی و رسایی لحن روایت، کشش و جذابیت داستان و از همه مهمتر محتوای ارائه شده در آن، کاملا رعایت شده است.
این کتاب مجموعا شامل دو گزارش است؛ گزارش اول کتاب مربوط به منطقه عملیاتی شلمچه است که در طول عملیات کربلای۵ نوشته شده و مربوط به وقایع ۱۰ آذر ۱۳۶۵ تا ۹ بهمن ۱۳۶۵ است. گزارش دوم کتاب مربوط به عملیات بیتالمقدس چهار در مناطق غربی کشور و بخشی از خاک عراق است (از جمله حوادث مربوط به بمباران شیمیایی حلبچه) که به سفارش شهیدسیدمرتضی آوینی و برای مجموعه «روایت فتح» نوشته شده است. این بخش کتاب به وقایع اول آذر ۱۳۶۶ تا ۱۳ فروردین ۱۳۶۷ میپردازد و نویسنده موضوعاتی همچون عملیات والفجر پنج و اوضاع و احوال شهر حلبچه، فرماندهان و مناطق عملیاتی، آسیب دیدن چشمهایش، شهادت رزمندگان و وصیتنامههایشان و خداحافظیاش از جبهه را شرح داده است. محمد حسین قدمی خاطرات این کتاب را اغلب کوتاه و با زبانی ساده و صمیمی بیان کرده است؛ بهطوری که خواننده از خواندن آن خسته نمیشود؛ چرا که هر موقعیت و لحظهای را دقیق و خلاصه مطرح کرده و از شرح جزئیات اضافی پرهیز کرده است. به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم:
- آقای قدمی! چطور شد که به سمت خاطره نویسی رفتید، و اساسا کتاب جشن حنابندان چگونه شکل گرفت؟
واقعیت این است که من با توجه به شغل معلمی، علاقه و ذوق خاصی به یادداشتبرداری از خاطرات داشتم. سابقه این موضوع هم مربوط به زمانی بود که من پس از بازگشت از جبهه، در روزنامه صبحآزادگان، مسئول صفحه جبهه و جنگ شده بودم. همان موقع برخی از دوستان به من پیشنهاد دادند که یادداشتهایی را که از جبهه دارم به مرور برای چاپ به روزنامهها بدهم. تشویق و ترغیب دوستان نویسنده، مرا وادار به نوشتن خاطرات و گزارشهای مستمر کرد. پس از آن بهطور جدی دستبهقلم شدم. بعد این یادداشتها را بهصورت یک مجموعه آماده کردم. قرار بود آن را برای چاپ به سپاه بدهم. اما به سفارش شهیدآوینی آن را تحویل دفتر هنر و ادبیات دفاعمقدس که آقای سرهنگی و دوستانشان تازه در حوزه هنری راهاندازی کرده بودند دادم. دفتر آنهاکانکسی گوشه حیاط حوزه هنری بود و گزارشها و یادداشتهای من در قالب کتاب برای نخستین بار در سال۱۳۶۸ به چاپ اول رسید. بعد هم براساس این گزارش بود که با آن فیلم «دسته ایمان» توسط شهیدآوینی ساخته شد. در واقع از همین جا بود که من با شهیدآوینی بیشتر مانوس شدم.
- این آشنایی با شهیدآوینی چطور ادامه پیدا کرد؟
اول آذر 1366 در حال فراهم کردن مقدمات اعزام به جبهه بودم که شهید سیدمرتضی آوینی مرا خواستند و گفتند من نوشتههایت را خواندهام، قلمت مناسب نریشنهای ماست. بعد به من گفتند ما همین سبک و سیاقی که نوشتهاید را نیاز داریم و تأکید کردند اینبار که خواستید به جبهه بروید بیایید ما یک گروه فیلمبرداری هم در اختیار شما قرارمیدهیم. بروید و گزارش را هم خودتان به هر شکل که تشخیص میدهید تهیه کنید؛ بعد هم شهید بهروز فلاحتپور را که یکی از بهترین فیلمبردارهای روایت فتح بود با من همراه کرد؛ بنابراین ما برای تهیه گزارش دوم به همراه شهید فلاحتپور با یک برنامه حساب شده، پس از تحقیق و بررسی، دسته سه از گروهان سه گردان حمزه سیدالشهداء(ع) را از لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) انتخاب کردیم؛ دستهای که بهاصطلاح خط شکن بود و عملیاتی؛ به قول بچهها نوک پیکان حمله.
- این رزمندگانی که انتخاب کرده بودید چه ویژگیهای برجستهای داشتند؟
ببینید، افراد حاضر در دستهای که انتخاب کرده بودیم، دارای تیپ و شخصیتهای مختلف بودند و نکته مهم این بود که این بچهها با اینکه میدانستند حضور در این دسته ممکن است به شهادت آنها ختم شود اما با شور و حال خاصی آگاهانه این دسته را انتخاب کرده بودند. بر همین اساس ما کار با آنها را از خانه، مدرسه، مسجد و محل کار شروع کردیم. بعد زندگی با آنان را در پادگانها، رزمهای شبانه، لحظات تنهایی و راهپیماییهای روزانه در سرما و سختی و در غم و شادی پیگیری کردیم. در واقع با آنها از آغاز راه تا حتی لحظه شهادت و زخمی شدنشان همراه بودیم.
- پس رزمندگان انتخاب شده قبل از عملیات مطلع بودند که شما فیلم مستند تهیه میکنید؟
بله، از این موضوع مطلع بودند اما خیلی توجهی به این موضوع نداشتند و بیشتر در حال و هوای معنوی خودشان بودند. البته من داستانش را در کتاب آوردهام که حدود چهارماه طول کشید تا این دستهای که ما انتخاب کرده بودیم، بتوانند در عملیات بیتالمقدسچهار شرکت کنند. بهطوری که برخی حوصلهشان سرآمده بود؛ مثلا قبل از اینکه عملیات شروع بشود، ما روی بعضی از شهدا که به قول بچهها نوربالا میزدند، کار میکردیم. بدینترتیب آنها را به اجبار و بدون نوبت میآوردیم آرایشگاه لشکر و از آنها فیلم میگرفتیم که فیلم اینها هست؛ خود اینها را هم در جریان میگذاشتیم و میگفتیم که اکثریت نظر دادهاند که شما شهید میشوید و نظرشان را میپرسیدیم. آنها هم با اکراه و البته با خنده میگفتند بادمجان بم آفت ندارد و البته خیلی از آنها هم شهید شدند که من این یادداشتها را در پایان کتاب آوردهام. حتی اسم شهید فلاحتپور هم در این لیست بود ولی قسمت این بود که ایشان بعدا در لبنان شهید شوند. بعد هم این گزارش مستند را تحویل شهیدآوینی دادیم که حاصل کار در قالب کتاب جشن حنابندان آورده شد و از آن فیلم مستند چهار قسمتی دستهایمان تولید و در برنامههای روایت فتح پخش شد. این فیلم از فیلمهایی بود که اواخر جنگ به درخواست مردم چهار بار از تلویزیون پخش شد.
- فیلم دستهایمان که در برنامه روایت فتح پخش شد، مربوط به کدام گزارش کتاب است؟
مربوط به گزارش اول کتاب است. همانطور که گفتم به سفارش شهیدآوینی، ما به همراه آن دستهای که انتخاب کرده بودیم در منطقه عملیاتی حضور داشتیم و شهیدآوینی فیلم عکاسی هم به ما زیاد داده بود و سفارش کرده بود تا میتوانید عکس بگیرید، اینها بعدها بهعنوان اسناد تاریخی ماندگار خواهد شد. حتی شهید فلاحتپور را با ما همراه کرده بود. در واقع فیلم مستند دسته ایمان، گزارش اول کتاب جشن حنابندان را شامل میشود.
- چطور شد اسم کتاب را جشن حنابندان گذاشتید؟
آن موقع هر شماره از مطالبی که در روزنامه صبحآزادگان منتشر میشد یک اسم داشت. یکی از این اسامی که در شب عملیات اتفاق افتاده و دو صفحه از کتاب را شامل میشود، با اسم جشن حنابندان شروع شده است. همانطور که میدانید حنابندان بهطور مرسوم برای شب عروسی است. در جبهه هم شب عملیات به شوق شهادت بچهها حنا درست میکردند و دست و پایشان را حنا میگذاشتند. بعد هم دروازه قرآنی بود و از آن رد میشدند. در واقع بچهها برای شهادت آنگونه مهیا میشدند که برای میهمانی و عروسی آماده میشوند؛ در شبی که عطر میزدند و گلاب میپاشیدند و حنا میبستند و جشن میگرفتند که به آن جشن حنابندان میگفتند.
- چاپ جدید کتاب چه تغییراتی دارد؟
در چاپ جدید اولا طرح روی جلد آن تغییر کرده. همچنین یکسری عکسهای رنگی به همراه مدارک بهجا مانده از رزمندگان دسته ایمان در شبهای عملیات و لحظههای تنهایی، بهخصوص همراهانی مانند صادق آهنگران و شهیدان بهروز فلاحتپور و مرتضیآوینی، به آخر کتاب ضمیمه شده است.